تنهایی...
با دردها و زشتی ها و ناکامی ها آسوده تر می توان *تنها* ماند
تا بی همدرد، بی غمگسار، بی دوست...
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ ساعت 19:47 توسط سارا
|
با دردها و زشتی ها و ناکامی ها آسوده تر می توان *تنها* ماند
تا بی همدرد، بی غمگسار، بی دوست...
در ساحل کنار جاده نشسته ای
هوای سرد ،
صدای باد ،
انتظار … انتظار … انتظار …
دست می سوزد با سیگار !
به خودت می آیی ،
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ،
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ،
نه صدای که قشنگ تر از باد باشد ..
تنهایی یعنی این . . .